حموم بودم، مامانم می زنه به در می گم بـــله ؟ می گه حمومی ؟
می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوی
. میگه : دِ نـَـه دِ در زدم بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت
داران با کامپیوترت کار میکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برمیدارم
که امشب رو لندن بمونی تا فهم درست جواب دادن رو یاد بگیری، آها یه چی
ز دیگه احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش میکنم
به خواهرم میگم دعا کن برام ، دعای بچه ها زود اجابت میشه میگه :دِ نـَـه دِ اگه دعای
بچه ها اثر داشت ، وقتی که من شیش سالم بود و تو اون عروسکمو شیکوندی ، باید میمُردی !!
چاه کنه داشت چاه میکند بعد از چند روز صاحبش بهش گفت : حاجی تعطیلش کن این زمین
ی را که برای ما میکنی که آب نداره ؟ گفت : دِ نـَـه دِ برای شما آب نداره واسه من که نون داره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
داستان پرواز در اسمانها
مردی که خیال می کرد دانشمند است
و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای
و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند
هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان
چیز نرم دم الاغ من بوده است!
داستان قیمت حاکم
روزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم
برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا
شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت
: ملا قیمت من چقدر است؟
ملا گفت : بیست تومان.
حاکم ناراحت شد و گفت : مردک
نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.
ملا هم گفت: منظورم
همین بود و الا خودت ارزش نداری!
به معلممون میگم:
آقا اجازه هست بریم دستشویی؟
میگه واجبـــــــــه؟
پَـ نه پَـ مستحبه!!!
ماشینو روشن کردم راه افتادم
سیستم سخنگو ماشین میگه <<درب خودرو باز است >>
میگم ای بابا توام هم که فقط همینو بلدی
میگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوای بیام واست ببندمش!!!
عناوین یادداشتهای وبلاگ