جدا شد یکی چشمه از کوهسار*** به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت*** کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گران سنگ تیره دل سخت سر*** زدش سیلی و گفت : دور ای پسر !
نجنبیدم از سیل زورآزمای ***که ای تو که پیش تو جنبم ز جای !
نشد چشمه از پاسخ سنگ ، سرد*** به کندن در استاد و ابرام کرد
بسی کند و کاوید و کوشش نمود*** کز آن سنگ خارا رهی بر گشود
ز کوشش به هر چیز خواهی رسید*** به هر چیز خواهی کماهی رسید
برو کارگر باش و امیدوار ***که از یاس جز مرگ ناید به بار
گرت پایداری است در کارها*** شود سهل پیش تو دشوارها
عناوین یادداشتهای وبلاگ